وي در پاسخ به اين سوال كه نظر شما درباره موضوع دي كانستراكشن دريدا چيست. اگرچه دريدا معتقد است كه اين موضوع نظريه نيست بلكه يك رويداد و اتفاق است، گفت : دريدا در زمينه هاي مختلف صاحبنظر و در عرصه هاي مختلف نيز تاثير گذار بود. شهرت او به سبب بنيان گذاري شالوده شكني يا دي كانستراكشن است. شالوده شكني را از دو نظر مي توان نگاه كرد: نگاه فلسفي و ديگري نگاه نقد ادبي، هرمنوتيك و نشانه شناسي. در حوزه فلسفي، دريدا معتقد است كه در طول تاريخ فلسفه دو گانگي هايي موجود بوده كه اين دوگانگي ها بر تفكر تمام فلاسفه حكومت كرده و براي اين كه يك فلسفه جديدي را پي ريزي كند از تقابل ها و دوگانگي ها نظير دوگانگي ماده و روح ، سلب و ايجاب كه در طول تاريخ وجود داشته بايد رها شود تا بدين طريق بتوان ديدگاه فلسفي جديدي را پي ريزي كرد . از لحاظ فلسفي، شالوده شكني دوگانگي ها را كنار مي گذارد. شايد تعبير كنار گذاشتن تا حدي مناسب نباشد يعني در واقع بنيان اين دوگانگي ها را متزلزل مي كند و نحوه نگرش ديگري به فلسفه دارد، اما از لحاظ ادبي و نقد ادبي و گرايش هاي هرمنوتيكي، شالوده شكني هم متناسب با آن گرايش فلسفي كه دارد ابزارهاي جديدي را براي تحليل و نقد متون به دست مفسران و نقادان ادبي داده است. بدين نحو طرح اصول هرمنوتيكي جديد گرايش نويني را در نقد ادبي به وجود آورده است.
قائمي نيا در پاسخ به اين پرسش كه اين ابزارها تا چه اندازه مي تواند در متون ديني راهگشا و مورد استفاده قرار بگيرد اظهار داشت : گرايش هاي عمده شالوده شكنانه به آن صورتي كه دريدا مطرح كرده است بسيار افراطي است و ممكن است برخي ازمباني آن با مباني رئاليست ها و واقع گرايان متفاوت و تا حدي قابل قبول نباشد. ولي مانند هر گرايش هرمنوتيكي ديگري نكات آموزنده و قابل استفاده اي دارد. كسي كه مي خواهد در اين زمينه كار كند مي بايست پاره اي از مباني شالوده شكني را كه متناسب با تفسير متون ديني نيستند كنار بگذارد و پاره اي ديگر را كه مي شود استفاده كرد از آنها استفاده كند. شالوده شكني مانند هر مكتب ديگري مطالب قابل استفاده اي در تفسير متون ديني به دست مفسر مي دهد. طبيعتا مفسر براي اين كه به چيزي از متون ديني دست پيدا كند بايد واقع گرا و رئاليست باشد. لذا شالوده شكني تعين معنا را نمي پذيرد و قائل است در متن مانند هر متن تناقض هايي وجود دارد يعني سازگاري دروني متن و نص را قبول ندارد و لذا از اين جهت يك نگاه بدبينانه به هر نوع متني را اظهار مي كند. در صورتي كه مفسر بايد انسجام دروني نص و تعين معنا را در نظر بگيرد. ولي روي هم رفته پاره اي از ابزارهايي كه شالوده شكن ها ارائه مي دهند مي تواند مفيد باشد مانند: تفسير اضافي و يا توجه به خصلت بينا متني كه ميان متون مختلف است.
سر دبير فصلنامه ذهن در پاسخ به اين پرسش كه موضوع تناقض هاي متني تا چه اندازه مي تواند در متون ديني مانع تراشي كند گفت : در متون بشري تا حدي مي توانيم حرف دريدا را قبول كنيم. آن چيزي كه اصل حاكم بر متون است در حوزه دروني است. شما نبايد از قبل فرض بگيريد كه متن يك نوعي انسجامي دارد. چون يك متن براي اين كه نگاشته و تدوين شود زمان قابل توجه اي را به خودش اختصاص مي دهد و در طول اين زمان نيز افكارهاي متفاوتي براي مولف حضور پيدا كند كه ممكن است گسستگي هايي هم در كار باشد. در واقع تدوين متن در يك لحظه نيست مجموعه اي از اشياء است كه در طول زمان بسيار زيادي متولد شده و همين باعث مي شود كه ناسازگاري هايي درون متون بشري پيدا شود. اما در متون ديني مخصوصا متوني كه مقدس و الهي هستند چون خطا پذيري بشر براي آنها حاكم نيست و خود شارع مقدس كه عالم مطلق است و به تعبيري اين متون را نگاشته يا القاء بر بشر نموده در اين متون نمي شود اصل را بر ناسازگاري و عدم انسجام قرار داد. بلكه در اين نصوص قطعا سازگاري وجود دارد. در نصوص ديني اصل اول انسجام دروني است و مفسر بايد بر اساس اين اصل پيش برود.
وي در ادامه به نزاعي كه ميان گادامر و دريدا درگرفت اشاره كرد و اظهار داشت : گادامر اصل را بر خوشبيني قرار مي دهد و مي گويد هر متني مي خواهد حقيقتي را به مفسر اعلام كند و اصل اول حاكم بر هر متني ، انسجام دروني است. در مقابل دريدا عكس اين مطلب را مي گويد كه هر متني در اصل مبتني بر عدم انسجام دروني است و بايد نسبت به آن يك نوع بد بيني حاكم باشد. لذا آن تناقض هايي كه به چشم مي خورد تناقض هاي ابتدايي است بلكه در نهايت، متن بايد تاويل شود تا اين تناقض ها ناپديد گردد چرا كه اصل بر عدم تناقض است.
دكتر قائمي نيا همچنين در برابر اين پرسش كه تصور نمي كنيد كه شالوده شكني چندان در متن هاي نوشتاري كاربردي نداشته باشد بلكه در متنهاي تصويري و شنيداري و معماري كاربرد داشته باشد اظهار داشت : البته طرفداران شالوده شكني، اين نظريه را به يك موضوع اختصاص نمي دهند و علي القاعده قابل توسعه بر همه متون مي دانند. اما مي شود گفت برخي از متون نسبت به ديگر متون انسجام بيشتري داشته باشند، ممكن است متن مكتوب نسبت به متن تصويري انسجام بيشتري داشته باشد . ولي در هر متن بشري عدم سازگاري هايي به چشم مي خورد.
وي در ادامه نسبت به كاربري بيشتر بحث ساختارشكني و ساختارگرايي گفت : به نظر من هر كدام نكات آموزنده اي دارند. نمي شود تنها ساختارگرايي را در نظر گرفت . حتي خود شالوده شكني يك گرايش افراطي در درون ساختارگرايي است. شايد بتوانيم بپذيريم كه معناي يك متن به صورت كامل و مطلق براي بشر غير قابل حصول است ولي تا حدي بشر مي تواند به معناي واقع برسد. بر اساس تحليل هاي ساختارگرايي مي توان به بخش هايي از معناي نص دست يافت اما بر اساس شالوده شكني نمي توان معناي يك متن را به صورت كامل دريافت و هيچ نقطه كشف نشده اي از متن برايش باقي نگذارد.
قائمي نيا در پاسخ به اين پرسش كه برخي آثار دريدا را ترجمه ناپذير مي دانند و زبان فارسي را در برابر آثار دريدا فقير مي دانند ، نظر شما در اين باره چيست؟ ، گفت : البته آثار دريدا مشكل است و اصطلاحات دشواري به كار برده و از اين جهت بسيار قابل مقايسه با هيدگر است. ولي شرح ها و مطالبي كه بر افكار دريدا نوشته شده قابل ترجمه هستند. طبيعي است كه دريدا هم مانند برخي از متفكران براي خودش اصطلاحات خاصي دارد تا زماني كه اين اصطلاحات جا نيفتد و تشريح نشود نمي توان ترجمه منقحي ارائه داد و هر مترجمي هم كه بخواهد از متن دريدا كاري را انجام دهد بايد يك چنين كاري را انجام دهد. من با ترجمه ناپذير بودن آثار دريدا به صورت مطلق موافق نيستم ولي مي گويم تا حدي قابل ترجمه است.
وي درباره اين كه چرا مقوله هايي مانند ساختارشكني در ايران در حد تئوري باقي مي ماند و نمونه هاي عيني آن را كسي نشان نمي دهد خاطر نشان كرد : وقتي كه من روشنفكران خودمان را با روشنفكران عرب مقايسه مي كنم مي بينم كه آنها كار بسياري در بحث شالوده شكني كردند و حتي در بحث تفسير هم كارهايي كردند اما روشنفكران ديني ما به سمت شالوده شكني نرفتند شايد يك دليل آن همين مشكلاتي است كه اصطلاحات شالوده شكني دارد كه تبيين و بيان آن دشوار است.
نظر شما